ماه: سپتامبر 2015
يگانه راه رستگاری
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
يگانه راه رستگاری
حدود يکهزار و هشتصد سال قبل از ميلاد مسيح، يعقوب پيامبر در خواب نردبانی را ديد که برزمين برپا شد.
آن نردبان سرش به آسمان میرسيد و فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول میکردند (سفر پيدايش ٢٨ : ١٢). نردبانی که يعقوب در خواب مشاهده کرد و زمين را به آسمان متصل مینمود، همانند راه مستقيمی است که به خدا منتهی میگردد. پيامبران اين راه را از دور ديدند و ايمان داشتند که روزی بين انسان گناهکار و خدای مقدس چنين راهی برقرار خواهد شد.
عيسی مسيح يگانه راه رستگاری
عيسی مسيح، تنها راهی است که به خدا منتهی میشود و همانند نردبانی که يعقوب در خواب ديد، زمين را به آسمان متصل نموده است. انبياء با هدايت روح خدا در باره او پيشگوئی نمودند و مسيح برطبق پيشگوئيهای انبياء از باکره متولد شد، به خاطر گناه بشر بر روی صليب مرد، در روز سوم با بدنی غيرفانی و پرجلال دوباره زنده گشت و سپس به عالم بالا برده شد و در عاليترين جايگاه افتخار نشست.
عيسی مسيح، يگانه راه رستگاری میباشد. کلام خدا میفرمايد: «در هيچکس ديگر، رستگاری نيست و در زير آسمان هيچ نامی جز نام عيسی به مردم عطا نشده است تا بوسيله آن نجات يابيم» (کارهای رسولان ٤: ١٢). مابين خدای حقيقی و انسان يک راه بيشتر وجود ندارد و اين راه، عيسی مسيح میباشد. مسيح فرمود: «من راه و راستی و حيات هستم، هيچکس جز بوسيله من نزد پدر نمیآيد» (يوحنا ١٤: ٦). مسيح از ازل با خدا بود و در ماهيت و ذات کاملاً با خدا همانند میباشد. اما او برای رستگار نمودن انسان، جلال و شکوه آسمانی خود را کنار گذاشت و به شکل انسان در ميان ما زندگی کرد. مسيح، خدای ناديده را بطور کامل آشکار کرد و با مرگ خود بر صليب، جريمه گناه جهانيان را پرداخت نمود. شخصيت منحصر بفرد مسيح، از دو طبيعت کامل الهی و انسانی برخوردار است. مسيح، انسان کامل و خدای کامل میباشد، بهمين علت او تنها واسطه در ميان خدا و انسان است.
چطور میتوان رستگار شد؟
ابتدا بايد با فروتنی بپذيريم که گناهکار هستيم. کلام خدا میفرمايد: «همه گناه کردهاند و از جلال خدا محرومند» (روميان ٣: ٢٣). چنانچه خود را با مسيح بیگناه، که چهره ديدنی خدای ناديده است مقايسه کنيم، بخوبی میفهميم که گناهکاريم. سپس بايد از گناه توبه کرده، عيسی مسيح خداوند را که بعد از مرگ دوباره زنده شد، بعنوان نجات دهنده خود بپذيريم و از او بخواهيم تا با خونش که بر روی صليب ريخته شد، قلب گناهآلود ما را بشويد و آنرا پاک نمايد. کلام خدا میفرمايد: «زيرا خدا مسيح را بعنوان وسيلهای برای آمرزش گناهان، که با ايمان به خون او بدست میآيد، در مقابل چشم همه قرار داده و با اين کار، خدا عدالت خود را ثابت نمود زيرا در گذشته بسبب بردباری خود گناهان آدميان را ناديده گرفت تا در اين زمان، عدالت خدا کاملاً به ثبوت برسد، يعنی ثابت شود که خدا عادل است و کسی را که به عيسی ايمان میآورد نيک میشمارد» (روميان ٣: ٢٥ و ٢٦).
هر کس به مسيح، که پس از مرگ زنده شد ايمان بياورد، قلبش از گناه پاک میشود، روح خدا در وجودش ساکن میگردد و زندگی جاويد میيابد. رستگاری يا نجات، هديه بینظيری است که بمحض اينکه به مسيح ايمان آورید به شما عطا میگردد. يقيناً خدا مايل است همه آدميان هديه رستگاری يا نجات را دريافت نمايند. اما اين هديه موقعی به انسان داده میشود که شخصاً آنرا از مسيح زنده درخواست کند.
حقیقت جوی عزيز، آيا مايلی هديه رستگاری را از خداوند بخشنده دريافت کنی؟ کلام خدا میفرمايد: «زيرا اگر با لبان خود اعتراف کنی که عيسی، خداوند است و در قلب خود ايمان آوری که خدا او را پس از مرگ زنده ساخت نجات خواهی يافت» (روميان ١٠: ٩).
مسيح زنده منتظر تصميم شماست. به او روی آور که رستگار خواهی شد. دانیال.
چین و رهبران مسیحی در آن
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
چین و رهبران مسیحی در آن
در سال ۱۹۷۰ میلادی رهبران کمونیست چین تصمیم گرفتند تا مسیحیت را در کشور خود محو کنند. این امر به رنج بسیاری از ایمانداران انجامید، اما مسیحیت هرگز محو نشد. در اوایل دهه هشتاد زمانی که درهای چین قدری بهسوی جهان خارج باز شد همگان در کمال تعجب نشانههای ایمان مسیحی را در آنجا یافتند. کلیساهای خانگی پرشور و پرحرارت به گسترش خود ادامه میداد. میلیونها نفر ایمان آورده، بسیاری از اسارت ارواح شریر رها شده، و عدۀ بیشماری شفا یافته بودند. هیچکس تعداد دقیق ایمانداران را نمیداند اما بسیاری بر این باور هستند که در چین کنونی حداقل صد میلیون ایماندار مسیحی وجود دارد.
برای این بیداری بزرگ هیچ نامی نمیتوان گذاشت. بیوگرافی رهبران چنین بیداری عظیمی باید بهرشته تحریر درآید. اما بهدلیل مسائل امنیتی کسی از آنان خبری ندارد. تنها زندگینامه موجود، کتاب «مردآسمانی» برادر یون است که نویسنده آن در خارج از چین زندگی میکند. در این شماره بهجای بررسی معمول یک شخصیت معروف مسیحی به سرگذشت عجیب سه رهبر بیداری در چین میپردازیم که در رشد کلیساها نقش بهسزایی داشتند. سرگذشت این اشخاص در کتاب «گلهایی میان خارها» به زبان انگلیسی موجود است. این مقاله تماماً بر اساس این کتاب میباشد.
برای مسیحیان ایرانی تحت جفا پیام ایمانداران چین بسیار ساده است: «کلیسا هرگز شکست نمیخورد.» بلی چالشهای پیش رو بسیارند و بیداری چین نیز هرگز بهسادگی رخ نداد. اما بهایی که ایمانداران چین از جمله این سه رهبر پرداختند، ضامن موفقیت کلیساست.
خواهر شِنگ: بیداری در زندان
شِنگ در ایام نوجوانی عضو تیم بشارتی بود که صدها نفر را بهسوی خداوند هدایت کردند. اما مقامات حکومتی با اتهام «شورشیان ضد انقلاب» شنگ را به دو سال زندان در اردوگاه کار اجباری محکوم کردند. او به زندان رفت اما به هنگام خروج صدها نفر به مسیح ایمان آورده بودند.
داستان زندگی شِنگ: تبدیل دختری بداخلاق
تا پانزده سالگی تصویر غالب شِنگ، دختری ترشرو و بداخلاق بود. در مدرسه همه از دست او عاصی بودند و گویی با همه سر جنگ و جدال داشت. هر روز ماجرایی از شیطنت او بر زبانها بود. یک روز پسری را چنان به زمین کوبید که خودش نیز از حجم نفرت و خشونتی که بر او عارض شده بود شوکه شد.. با این حال او بهطور مرتب در جلسات کلیسایی که در خانه پدربزرگش برگزار میشد شرکت میکرد. اما یک روز دریافت که مطابق گفتۀ پدربزرگش به تولد تازه احتیاج دارد. شنگ با گریه نزد خدا دعا کرد و روح خدا او را لمس نمود. روز بعد همکلاسیهایش با دختری جدید روبرو بودند. تغییر رفتار او و شدت عشقی که به خدا پیدا کرده بود سبب شد که هفت تن از همکلاسیهایش به عیسای مسیح ایمان بیاوردند. این اتفاق در سال ۱۹۷۹ رخ داد یعنی زمانی که دولت رسماً مسیحیت را «محصول خرافی و آلودۀ غرب» معرفی کرده بود. از سوی مأموران دولتی تذکرات جدی به شِنگ مبنی بر عدم فعالیت مسیحی داده شد اما شِنگ به آنها توجهی نمیکرد.
واعظ جوان
شِنگ در روستای خود برای جماعت موعظه میکرد و روح خدا مردم را لمس مینمود. به دلیل مسائل امنیتی جلسات کلیسایی در شب پشت درها و پنجرههای بسته و پردههای کشیده شده برگزار میشد. سه سال بعد کلیسا شِنگ را برای موعظه به ناحیه دیگر فرستاد. مسنترین فرد تیم شِنگ ۲۰ سال و جوانترین ۱۵ سال سن داشتند. آنها خانه به خانه عیسای مسیح را موعظه میکردند و مردم با اشکها توبه میکردند. در یک روستا بسیاری از اسارت ارواح پلید رهایی یافتند. در جای دیگر مردم پس از دیدن شفای فردی که مبتلا به مننژیت بود به خدا ایمان آوردند. در شهری که معروف به ظلم و فساد بود جمعیت زیادی پیام این واعظان جوان را شنیدند. در نتیجۀ خدمات آنها ده هزار نفر پیغام انجیل را گوش دادند. شنگ از مردم میخواست که راه خود را انتخاب کنند. یک بار پس از پایان موعظهاش سکوت همه جا را فرا گرفت. اما پس از چند لحظه اشکهای توبه جاری شد و بسیاری به مسیح ایمان آوردند.
دستگیری و شکنجه
یک بار که شِنگ پیرامون موضوع شهامت موعظه میکرد مأموران رژیم کمونیستی محل سخنرانی را محاصره، شِنگ و همکارانش را دستگیر کردند. آنها سرودخوانان به ایستگاه پلیس رفتند. شنگ را به حیاط ایستگاه بردند و در آنجا باتون و شلاقهای چرمی را دید. همچنین دختر شانزده ساله مسیحی را دید که مأموران با بیرحمی او را بلند کرده و به زمین کوفتند. شِنگ به این حرکت اعتراض کرد و او هم در سرنوشت آن دختر شریک شد. آن روز آنقدر کتک خوردند که لباسهایشان پاره و چهرهشان متورم شد. روز بعد پلیس به قصد نشان دادن آنها به اهالی محل و شرمسار کردنشان آنها را بیرون آورده و شروع به بستن دستانشان کرد. اما گرهها مرتب باز میشد. هر چه مأموران محکمتر دستها را میبستند گرهها راحتتر باز میشد. تا اینکه پلیس شتابزده تصمیم گرفت که دستها را به آرامی ببندند. مردم با دیدن این صحنه شاهد تأیید خدا بر خادمانش بودند. جمعیت زیادی شاهد دیدن مسیحیانی بودند که علیرغم کوفتگی با سرودها خدا را میپرستیدند. شرمساری در نهایت نصیب پلیس شد چرا که مردم نمیتوانستند بهدرستی درک کنند که گناه این دختران جوان چیست که چنین مورد آزار و ستم قرار میگیرند.
شِنگ پس از بازگشت به زندان مورد بازجویی قرار گرفت. در آنجا با جملهای روبرو شد که هزاران مسیحی دیگر آن را از افسران کمونیست شنیده بودند: «اگر با ما همکاری کنی و همه چیز را بگویی مورد لطف و اگر نه تنبیه در انتظار توست.» با شنیدن این جمله شنگ ۱۸ ساله آیهای از کتابمقدس را به افسران گفت: «همانگونه که برای انسان یک بار مردن و پس از آن داوری مقرر است» (عبرانیان ۹:۲۷). افسر بازجو با شنیدن این کلمات او را زد و نفرین کرد و قول داد که اعدامش کند. بازجویی سه ساعت طول کشید. شِنگ پس از سه ساعت شکنجه با دستبند به سلولش بازگشت. اقدام بعدی این بود که شِنگ را در سلولی با مردی شهوتران قرار دادند و از او خواستند تا توبهنامهای بنویسد و آزاد شود. اما او آنچه از انجیل به یادش میآمد نوشت. روز بعد افسر پلیس با دیدن نامهاش بهشدت خشمگین شده و شِنگ را در سلولی با مردان گذاشت. اما دختر جوان با ایمانی مستحکم تمام شب دعا کرد تا گزندی به او نرسد.
رنج و درد خدا برای نجات انسان
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
رنج و درد خدا برای نجات انسان
عید میلاد مسیح، یا کریسمس به انگلیسی، و نوئل به زبان فرانسه، فرامیرسد. پس مناسب است تأملی بر مفهوم این عید داشته باشیم.
چند روز پیش، در محفلی روحانی بحثیی شروع شد و خانم جوانی پرسید که چرا خدا اجازه میدهد بشر دچار این همه مصیبت باشد. چرا در بعضی نقاط جهان، بلایای طبیعی رخ میدهد و هزاران نفر کشته یا بیخانمان میشوند؟ چرا خدا اجازه میدهد در بعضی کشورها، کودکان از گرسنگی و سوء تغذیه رنج ببرند؟ در پاسخ، برای او توضیح دادیم که ما در دنیایی سقوطکرده زندگی میکنیم. گناه آدم و حوا، یک نافرمانی کوچک نبود، بلکه فاجعهای بزرگ بود. ایشان میخواستند مانند خدا، دانای کل شوند. ایشان علیه خدا طغیان کردند و به جبهۀ دشمن، یعنی شیطان پیوستند. به همین جهت، از نظر روحانی مردند و این مرگ روحانی گریبانگیر تمام نسلشان گردید و تا به امروز نیز گریبانگیر بشر است. همچنین، خدا بهسبب این طغیانِ فاجعهآمیز، زمین را لعنت کرد. دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، دیگر از هیچ نظر، آن دنیایی نیست که خدا خلق کرده بود، دنیایی که از هر جهت نیکو بود. همۀ این مصائب از این امر ناشی میشود.
اما این خانم، در مقابل پاسخ ما، سؤال ديگری مطرح کرد. پرسید: «مگر خدا قادر مطلق نیست؟ پس چرا مانع نشد که آدم و حوا اینگونه طغیان کنند و ما امروز دچار اینهمه مصیبت شویم و رنج بکشیم؟». گوئيا اين خانم به اين واقعيت توجه نداشت که خدا انسان را با ارادۀ آزاد آفريد و انسان با اراده و ميل خودش نسبت به خدا گناه کرد، و البته گناه آدم و حوا نتايج بدی را نيز بههمراه داشت. اما آنچه خدا برای انسانِ گناهکار انجام داد اين بود که او ابتدا وعدۀ ظهور نجاتدهنده را به آدم و حوا داد و بعد در زمانی که مناسب دانست خودش به جهان آمد و در رنج ما شریک شد!
پیام کریسمس همین است: ما خدایی داریم که در رنج بشر شریک شد! خدای ما، خدایی نیست که آن بالا نشسته باشد و فقط نظارهگر مصائب بشری و رنجهای او باشد. او از طریق پسرش، عیسی مسیح، وارد جهان گردید و همچون انسان زیست، همچون انسان رنج برد، و همراه ما اشک ریخت. این است پیام کریسمس. این است پیامی که عید میلاد مسیح دارد.
مردم، در اکثر نقاط جهان، کریسمس را جشن میگیرند، بیآنکه بدانند در چنین روزی چه اتفاقی افتاد. اما مسیحیانِ معتقد میدانند که این روز را به مناسبت میلاد مسیح جشن میگیرند. این روز یادآورِ گام نهادن پسر خدا در جهان خاکی است. یادآور این است که «خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد.» (انجیل یوحنا ۳:۱۶). بله، خدا جهان را دوست میدارد. هر یک از ما برای او بسیار عزیز هستیم. این محبت آنقدر زیاد بود که او آخرین کاری را که میتوانست بکند، انجام داد. او خودْ نمیتوانست قدم به این جهان مادی بگذارد، زیرا خدا غیرمادی است و هیچکس قادر نیست او را ببیند. اما او «جگرگوشۀ» خود را به این جهان فرستاد، ارزشمندترین کسی را که داشت. او «پسر یگانۀ» خود را به جهان فرستاد.
نویسندۀ رساله به عبرانیان، به خوانندگان یهودیتبار خود چنین مینویسد: «در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون بهواسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت، اما در این زمانهای آخر، بهواسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و بهواسطۀ او جهان را آفرید.» (رساله به عبرانیان ۱:۱-۲). همانطور که این نویسنده تحت الهام روحالقدس فرموده، خدا به این اکتفا نکرد که برای هدایت بشر، پیامبرانی بفرستد. او خودش قدم به پیش گذاشت و در شخص پسرش، عیسی مسیح، به این جهان آمد و در رنج و مصیبت بشر شریک شد. ما خدایی نداریم که در رنج آفریدگان خود شریک نشود. خدای ما با ما اشک ریخت.
همان نویسنده، سخن خود را دربارۀ پسر خدا ادامه داده، میفرماید: «او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست،» (آیۀ ۳). بله، عیسی مسیح، پیش از این که وارد این جهان شود، نزد خدا وجود داشت و به فرمودۀ این آیه، «فروغ جلال خدا» بود، درخشش جلال خدا. او همچنین «مظهر کامل ذاتِ» خدا بود. هرچه خدا بود، او نیز همان بود. به همین جهت است که میدانیم خدای ما در رنجهای ما شریک شده است.
نویسنده، در دنبالۀ همین آیۀ سه میفرماید: «او پس از پاک کردن گناهان، بهدست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست.» عیسی مسیح، این فروغ جلال خدا و مظهر کامل ذات او، آمده بود تا نه فقط نشان دهد که خدا نیز با انسان اشک میریزد، بلکه آمده بود تا چارهای برای گناهان بشر فراهم سازد. او وسیلهای مهیا کرد تا گناهان ما را پاک سازد. اما چگونه؟
پولس رسول این نکته را شرح داده، میفرماید: «او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید.» (رساله به فیلیپیان ۲:۶-۸). پولس نیز با نویسندۀ رساله به عبرانیان همصدا شده، میفرماید که مسیح با خدا همذات بود. او از ازل با خدا بود. اما او از این «برابری» به نفع خود بهره نجست، یعنی آن را غنیمتی نشمرد که بخواهد آن را به هر قیمتی برای خود نگاه دارد، بلکه میفرماید که «خود را خالی کرد». وقتی مسیح جلال الهی خود را در آسمان ترک میگفت تا در چنین روزهایی به این جهان بیاید، خود را از جلال و شکوه الهی خود «خالی کرد»، یعنی آنها را کنار گذاشت. او «ذات غلام پذیرفت»، یعنی به صورت یک طفل به دنیا آمد، طفلی که برای همۀ نیازهای خود «وابسته» به والدین خویش بود. او «به شباهت آدمیان درآمد».
اما رسالت مسیح به همینجا خاتمه نیافت. میفرماید: «چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت.» عیسی مسیح در جلال و شکوه آسمانیاش وارد این دنیای خاکی نشد، بلکه به صورت نوزادی وابسته، نه در کاخ پادشاهان، جایی که پرستاران، او را شستشو دهند و از مادرش پرستاری کنند، بلکه گهوارهاش آخور گوسفندان بود. حتی در مسافرخانه نیز برایش جایی نبود. مریم و نامزد او یوسف، از ناصره، در ناحیۀ جلیل، به بیتلحم در ناحیۀ یهودیه آمده بودند تا در سرشماری رومیها ثبتنام شوند. ایشان در واقع، در بیتلحم غریب بودند. عیسی مسیح نه تنها گهوارهاش یک آخور بود، بلکه در غربت نیز وارد این جهان شد. او «خود را خوار ساخت».
اما باز این انتهای ماجرا نیست. سرزمین فلسطین، زادگاه مسیح، در آن روزگار در اشغال رومیها بود. ایشان با پنجهای آهنین بر یهودیان حکمرانی میکردند. مسیح، پسر خدا، در یک سرزمین اشغالشده چشم به جهان گشود، در میان قومی تحت ستم! اینها چقدر با صحنههای شاد و پُرزینت که در این ایام کریسمس در کوچه و بازار میبینیم تفاوت دارد! وقتی مسیح قدم به این جهان میگذاشت، از این زینتآلات و زرق و برقها خبری نبود! او «خود را خوار ساخت».
مریم، مادر عیسی، و یوسف، افراد فقیری بودند. آنها وقتی چند هفته پس از ولادت عیسی، برای اجرای آیینهای طهارت به معبد بزرگِ شهر اورشلیم رفتند، میبایست به خدا قربانی تقدیم کنند. طبق دستور شریعت موسی، ایشان میبایست برهای یکساله بهعنوان قربانی تقدیم میکردند. اما در شریعت آمده بود که اگر زن و شوهری فقیر باشند، میتوانند بهجای بره، دو قمری یا دو جوجه کبوتر تقدیم کنند (کتاب لاویان ۱۲:۸). عیسی نه تنها در کاخ پادشاهان و بزرگان به دنیا نیامد، و نه تنها گهوارهاش آخور گوسفندان بود، بلکه خانوادهای فقیر نیز داشت. او مانند بسیاری از ما، در فقر و نداری بزرگ شد. او زندگی سختی را پشت سر گذاشت. خدای ما خدایی است دردآشنا. او در رنجهای ما شریک شده است.
اما فداکاری پسر خدا به این نیز ختم نمیشود. پولس در ادامه میفرماید: «و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید.» عیسی مسیح، پسر خدا، کسی که فروغ جلال خدا و مظهر کاملِ ذات او بود، مرگ را با آغوش باز پذیرفت. اما نه مرگی ساده و طبیعی، بلکه مرگِ بر صلیب. خودِ رومیها اقرار میکردند که اعدام بهوسیلۀ صلیب، شرمآورترین و دردناکترین نوع اعدامها است. این را یک مورخ رومی نوشته است. رومیها معمولاً هیچگاه یک شهروند رومی را با صلیب اعدام نمیکردند. اعدام با صلیب مخصوص بردگان شورشی بود، کسانی که علیه اقتدار روم قیام میکردند. شخصِ اعدامی را کاملاً برهنه بر صلیب میخکوب میکردند یا با طناب به آن میبستند و او را به حال خود رها میکردند تا جان بکـَنـَد. در چنین حالتی، شخص ممکن بود دو یا سه روز از صلیب آویزان باشد. پاهای او را نیز یا به صلیب میخکوب میکردند یا تیر چوبی کوچکی زیر پایش نصب میکردند تا بتواند وزن بدن خود را بالا بکشد و تنفس کند. محل اعدام را نیز در جادهای پررفت و آمد تعیین میکردند تا رهگذران بتوانند ببینند سرنوشت قیام علیه اقتدار روم چیست.
عیسی را نیز به همین شکل مصلوب کردند. او با شرمآورترین وضعی، در مقابل انظار همه، برهنه بر صلیب میخکوب شده بود. رهگذران و بزرگان قوم یهود او را مسخره میکردند و میگفتند که اگر همان مسیح موعود و پسر خدا است، از صلیب پایین بیاید. آبروریزی از این بیشتر امکان نداشت. به همین جهت است که پولس رسول با تأکید میفرماید که «حتی مرگ بر صلیب».
اما عیسی در اثر ضربات هولناک تازیانه که صبح همان روز بر بدن مبارکش نواخته بودند و خونریزیهایی که کرده بود، شش ساعت بیشتر بر روی صلیب زنده نماند. باید بدانیم که تازیانۀ رومیها فقط از چرم ساخته نمیشد، بلکه قطعات سرب یا استخوان به تسمههای تازیانه وصل میکردند که هر ضربۀ آن میتوانست جراحات عمیقی در گوشت بدن ایجاد کند. خدای ما خدایی است که پسر خود را فرستاد تا با فجیعترین مرگ جان بسپارد. خدای ما در رنج ما شریک شده است.
عیسی، پسر خدا، به این شکل تاوان گناهان ما را پرداخت کرد. آدم و حوا کوشیدند مانند خدا شوند، و ما نیز که از نسل ایشان هستیم، میکوشیم به بالاترین درجه برسیم، تا به حد خدایی. فکر نکنید که من و شما جز این هستیم و تفاوت داریم. اگر میدان به دست ما هم بیفتد، ما نیز خواهیم کوشید به حد خدایی برسیم و سرنوشت یک ملت را در دست خود بگیریم. این را در طول تاریخ و در زندگی مملکتداران دیدهایم و میبینیم. اگر انسان میکوشد به خدایی برسد، خدا در شخص پسر خود، عیسی مسیح، خود را به حد انسان پایین آورد. و نه تنها به حد انسانی عادی، بلکه انسانی که حاضر شد چنین بیآبرویی و خفتی را تحمل کند. او با این فداکاری خود، پادزهر گناه ما را فراهم ساخت. خدای ما در شخص عیسی مسیح، پسرش، تلاش نافرجام آدم و حوا، و هر انسانی را، واژگون ساخت و به این طریق، پادزهر گناه و شرارت را تدارک دید. خدای ما خدایی است که در رنج انسان شریک شده است.
اما کار خدای ما در این نقطۀ فاجعهآمیز به پایان نرسید. او در روز سوم، عیسی را زنده کرد. عیسی از میان مردگان برخاست و خود را بارها زنده به پیروانش نشان داد. به این ترتیب، خدا مُهر تأییدی زد بر تمام ادعاهای عیسی و نیز بر فداکاری او بر روی صلیب برای تدارک کفارۀ گناهان. خدا عیسی را سرافراز ساخت و تمامی قدرت را در آسمان و زمین به او بخشید (ر.ک. انجیل متی ۲۸:۱۸). پولس نیز سخن خود را ادامه داده، در این باره میفرماید: «پس خدا نیز او را بهغایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید، تا به نام عیسی هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین و در زیر زمین، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح خداوند است،» (رساله به فیلیپیان ۲:۹-۱۱).
همین است پیام واقعی کریسمس! اکنون ما در مقابل یک تصمیم بزرگ قرار داریم. یا میتوانیم این پیام را بپذیریم و قلب خود را به روی این مسیح که اینچنین در رنجهای ما شریک شد، بگشاییم و او را بهعنوان منجی و خداوندگار زندگی خود بپذیریم، یا میتوانیم به سؤالهای خود ادامه دهیم و تا ابد از خود و از دیگران بپرسیم که چرا خدا از همان ابتدا جلوِ گناه آدم و حوا را نگرفت! آیا شما پیام کریسمس را میپذیرید؟
تنظیم و بازنشر توسط دانیال
پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ شخصی به چه معنی است؟
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
قسمت دوم : پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ شخصی به چه معنی است؟
آیا تا به حال عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ شخصی خود پذیرفته اید؟ قبل از پاسخ به این پرسش، بهتر است معنی کلمات کلیدی آن، یعنی «عیسی مسیح»، «نجات دهنده»، و «شخصی» را شرح دهیم تا پرسش واضح تر شود.
عیسی مسیح کیست؟ بسیاری از مردم بر این باورند که عیسی مسیح یک شخص نیکوکار، یک معلم برجسته، و حتی یک پیامبر خداست. بطور یقین این اعتقادات در رابطه با مسیح صحّت دارند، ولی به تنهائی نمیتوانند شخصّیّت واقعی او را بازگو کنند. کتاب مقدس میفرماید که عیسی تجسّم خداست؛ یعنی خدا جسم انسانی به خود گرفت و انسان شد (یوحنا 1:1 ، 14). خدا به این جهان آمد تا ما را تعلیم دهد، شفا بخشد، اصلاح کند، بیامرزد، و برای ما بمیرد! عیسی مسیح خداست؛ او خداوندی است که بر همه چیز حاکمیّت مطلق دارد. آیا شما این عیسی را در قلب خود پذیرفته اید؟
نجات دهنده یعنی چه؟ و چرا ما احتیاج به یک نجات دهنده داریم؟ کتاب مقدس خاطرنشان می سازد که همۀ ما مرتکب گناه و اعمال شرارت بار شده ایم (رومیان 10:3ـ18). به خاطر ارتکاب گناه، همۀ ما مستحّق غضب و داوری الهی هستیم. تنها مجازات عادلانه برای گناهی که بر علیه خدای ابدی مرتکب شده ایم، تنبیه ابدی می باشد (رومیان 23:6 ؛ مکاشفه 11:20ـ25). به همین دلیل است که ما احتیاج به نجات دهنده داریم.
عیسی مسیح به این جهان آمد و به جای ما مُرد. مرگ عیسی مسیح، به عنوان خدائی که جسم بشری پوشیده بود، جریمۀ گناهان ما را بطور کامل و بی نقص پرداخت نمود (دوم قرنتیان 21:5). مسیح مُرد تا جریمۀ گناهان ما را پرداخت نماید (رومیان 8:5). او در واقع این قیمت را به جای ما پرداخت کرد. قیام عیسی از مردگان ثابت نمود که مرگ او برای پرداخت جریمۀ سنگین گناهان ما کافی بود. به همین دلیل او تنها نجات دهندۀ ماست (یوحنا 6:16 ؛ اعمال 12:4). آیا شما به مسیح به عنوان نجات دهندۀ خود ایمان دارید؟
آیا عیسی مسیح نجات دهندۀ «شخصی» شما می باشد؟ بسیاری از مردم تصور می کنند که مسیحیّت یعنی به کلیسا رفتن، انجام یک سِری سُنَن مذهبی، و اجتناب از برخی گناهان خاص! درحالی که مفهوم واقعی مسیحیّت بسیار متفاوت می باشد. مسیحیّت حقیقی، یک رابطه است؛ رابطه ای شخصی با عیسی مسیح. پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ شخصی یعنی اینکه شما شخصاً به عیسی مسیح ایمان و اعتماد داشته باشید. هیچکس نمی تواند به واسطۀ ایمان دیگران نجات یابد. هیچکس قادر نیست با انجام یک سری اعمال خاص نجات یابد. تنها راه نجات این است که شما شخصاً عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، و اعتماد داشته باشید که مرگ وی بر صلیب جریمۀ گناهان شما را پرداخت کرد و قیامش حیات ابدی شما را تضمین نمود (یوحنا 16:3). آیا مسیح نجات دهندۀ شخصی شماست؟
اگر مایل هستید عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، میتوانید از این نمونۀ دعا استفاده کنید. ولی این حقیقت را همیشه بیاد داشته باشید که گفتن و یا تکرار این دعا (و یا هر دعای دیگر) باعث نجات شما نمیشود. نجات واقعی تنها با اعتماد قلبی به عیسی مسیح که بر صلیب گناهان ما را آمرزید دریافت میشود. این دعا راه ساده ای است برای ابراز ایمان و قدردانی شما از خدائی که راه نجات را برای شما تدارک دید. «خداوندا، می دانم که به ضّد تو گناه کرده ام و مستحق مجازات می باشم. اما می دانم که عیسی مسیح، مجازاتی را که من شایستۀ آن بودم بر خود گرفت تا من بتوانم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شوم. از گناه خود توبه میکنم و برای نجات فقط به تو اعتماد میکنم. تو را شکر می کنم که محض فیض عجیب خود گناهانم را بخشیده و به من حیات جاودانی داده ای. آمین.»
در فیض و محبت عیسی مسیح خداوند باشید. دانیال .
نیروی نهفته در دعا
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
نیروی نهفته در دعا
دعا کلید اتصال به عظیم ترین منابع انرژی و قدرت است دعا واسطه ای است که قلب ما را به مرکز فیض و لطف الهی متصل میکند. این اتصال و ارتباط هر چه محکم تر و با توجه و تمرکز بیشتری صورت گیرد جریان و سریان نیرو ی الهی در وجود ما بیشتر خواهد بود . برای دست یافتن به قوای مکنون در دعا برداشتن پنج قدم ضروری است:
قدم اول: دعا کن و در مورد آن تفکر نما. دعاها و مناجات های پیامبران ومظاهر مقدسه ی الهی که که از عظیم ترین قوا برخوردار هستند تلاوت کن سپس لحظاتی در سکوت اندیشه و تفکر فرو رو.
به همین طریق روح خدا در عین ضعف و ناتوانی، ما را یاری میکند؛ زیرا ما هنوز نمیدانیم چگونه باید دعا كنیم. امّا خود روح خدا با نالههایی كه نمیتوان بیان كرد، برای ما شفاعت میکند (رومیان 8 : 26)
قدم دوم: در این وقت تصمیمی به ذهنت خطور میکند آن را به خاطر بسپار. این تصمیم معمولا زاییده آن اندیشه و تفکر است و ممکن است در ابتدا تقریبا غیر عملی به نظر برسد اما چنانچه به نظرت رسید که پاسخی است به دعای تو یا راه حلی است بر مشکل تو آنگاه بی درنگ قدم بعدی را بردار.
قدم سوم: اراده کن تا تصمیم خود را عملی سازی. بسیاری در این مرحله کوتاهی میکنند تصمیمشان که داشت به اراده میگرایید سست میشود و به صورت آرزو یا امیدی ناشناخته در می آید اراده که حاصل شد بی تأمل قدم بعدی را بردار.
در امیدْ شادمان، در سختیها شکیبا و در دعا ثابتقدم باشید. (رومیان 12:12)
قدم چهارم: ایمان داشته باش و یقین کن که قوای درونی به حرکت در خواهد آمد. راه درست پدیدار خواهد گشت. اندیشه خوب و پیام صحیح و اصل متین وکتاب حق به تو ارزانی خواهد شد و مطمئن باش آنچه خیر است به وقوع خواهد پیوست. بلافاصله بعد از فراغت از دعا قدم پنجم را بردار.
و در همه وقت، با همه نوع دعا و تمنا، در روح دعا کنید و برای همین بیدار و هوشیار باشید و پیوسته با پایداری برای همۀ مقدّسان دعا کنید. (افسسیان 6 : 18)
قدم پنجم : در نهایت عمل کن آنگونه که گویی تمام تمناهایت برآورده شده است. با نیروی بی پایان وخستگی ناپذیر به عمل پرداز در حین عمل به مغناطیسی تبدیل خواهی شد که پیوسته نیروی بیشتری را به سوی تو جذب مینماید تا آنجا که به صورت مجرای غیر قابل انسدادی در خواهی آمد که قوای الهی در آن جریان دارد .
و باز دعا کرد و از آسمان باران بارید و زمین محصول بهبار آورد. (یعقوب 5 : 18)
بسیاری دست به دعا برمیدارند اما به نیمه ی دوم قدم اول نمیرسند . یعنی تفکر میکنند و به تصمیم میرسند اما آن را نگاه نمیدارند. معدودی به اراده ای که مستلزم انجام تصمیم است دست میابند با این حال اندکند اشخاصی که به مرحلۀ اطمینان رسیده ویقین حاصل کنند که آنچه صلاح است به وقوع خواهد پیوست. چند نفر را به خاطر می آوری آنگونه عمل کنند که گویی تمام آرزوهایشان براورده شده است؟
چه درست است آن بیانی که میگوید: اعظم از دعا روحی است که با آن دعا برگذار می شود و اعظم از کیفیت برگزاری دعا روحیه ای است که به مدد آن تصمیم ناشی از دعا عملی می شود
تهیه و تنظیم توسط دانیال
عرفان در مسیحیت
منتشرشده در بهروزرسانی شده در
عرفان در مسیحیت
عرفان عملی و نظری در کتاب مقدّس
در کتاب عهد جدید خصوصاً در انجیل یوحنا موارد بسیار از عرفان نظری یافت می شود که عیسی مسیح در قالب امثال و حکایات از پدر و پسر و ملکوت صحبت می دارند و دعوت به شناسائی پدر بواسطۀ پسر می نمایند و یا دعوت به ورود در ملکوت می فرمایند.
در انجیل لوقا عیسی مسیح صراحتاً ملکوت را در میان آنها حی و حاضر می دانند: » و چون فریسیان از او پرسیدند که ملکوت خدا کی می آید او در جواب ایشان گفت ملکوت خدا با مراقبت نمی آید. و نخواهند گفت که در فلان یا فلان جاست زیرا اینک ملکوت خدا در میان شماست…»
در واقع شناسائی خودشان را و ایمان به عیسی مسیح را ملکوت و ورود به آن می دانند. گذشته از موارد عرفان نظری، موارد بسیاری از عرفان عملی را، یعنی طرق وصول نفوس به ملکوت را عیسی مسیح بوضوح بیان می فرمایند. شواهد بسیاری در اناجیل اربعه خصوصاً در انجیل متّی یافت می شود که گویای این مطلب است. فی المثل در باب پنجم انجیل متّی ملکوت آرمان را برای کسانی می دانند که دارای این صفات باشند: حلیمان، گرسنگان عدالت (مظلومان)، رحم کنندگان، پاکدلان، صلح کنندگان، زحمت کشان… و همچنین نصایح بسیاری می فرمایند که هریک می تواند فرد را در مسیر حصول به ملکوت کمک باشد از جمله اینکه : مانند نور و روشنائی برای مردمان باشند، همۀ احکام را اجرا کنند، عادل باشند، به برادر خود خشم نگیرند ، به زنی نگاه شهوت آمیز نیندازند، هرگز قسم نخورند، با شریر مقاومت نکنند، دشمنان خود را محبّت کنند، برای لعن کنندگان برکت بطلبند.
در باب ششم انجیل متی در مورد نحوۀ صدقه دادن که کسی از آن خبر نشود و همچنین در مورد طریقۀ عبادت و روزه که ریاکارانه نباشد صحبت می دارند. در انجیل مرقس شرط ورود به ملکوت را «مانند بچّـــــــــــــه ها شدن » بیان می فرمایند. و همچنین فقیر بودن و منقطع بودن فرد را یکی دیگر از شروط ورود به ملکوت می دانند. و دعوت به ملکوت در اناجیل بسیار ذکر گردیده است. لذا مشاهده نمودیم که عیسی مسیح در دعوتشان نفوس را به ملکوت بشارت می دادند و طریق وصول به آنرا شنیدن حرفهای خودشان که همان حرفهای پدر بود می دانستند و روشهای عملی رسیدن به ملکوت را بیان می فرمودند که به نظر نگارنده اصل عرفان در دیانت مسیح همان ها بوده است.